تفکر انتقادی، تفکری هدفمند، خودگردان، منطقی، استدلالی، مسئولانه، باهدف شناخت است که بستری از ارزیابی، تفسیر،تحلیل و توضیح؛ شواهد، مدارک، چهارچوبهارا جهت قضاوتگری برای اتخاذ تصمیم صحیح فراهم می کند. هدف پژوهش حاضر شناسایی نقش واسطهای گرایش به تفکر انتقادی بین سبکهای هویت و سلامت اجتماعی است. در همین راستا مدلی ارائه گردید که در آن سبکهای هویت به عنوان متغیر برونزاد(مستقل)، تفکر انتقادی به عنوان متغیر واسطهای، و سلامت اجتماعی به عنوان متغیر درونزاد(وابسته) درنظر گرفته شدند. مشارکتکنندگان این پژوهش، 350 نفر از دانشجویان دانشگاه خوارزمی تهران بودند که توسط پرسشنامهی تفکر انتقادی ریکتس، و پرسشنامه سبکهای هویت (ISI 6G ) و پرسشنامهی سلامت اجتماعی کیینز مورد ارزیابی قرار گرفتند. برای بررسی اثر مستقیم و غیرمستقیم سبکهای پردازش هویت بر سلامت اجتماعی از روش رگرسیون سلسه مراتبی، و از نرم افزار SPSS جهت تجزیه و تحلیل استفاده شد. برای تعیین پایایی پرسشنامهها ازتتای ترتیبی و جهت احراز روایی مقیاسها از تحلیل عوامل استفاده شد. نتایج حاصل نشان داد که سبک هویت اطلاعاتی و هنجاری با هر یک از مولفههای سلامت اجتماعی رابطهمستقیم و مثبت را دارا بودند و این نسبت در افراد دارای سبک هویت اطلاعاتی بیشتر بود ضمن اینکه رابطه سبک هویت سردرگم/اجتنابی با هر یک از متغیرهای پژوهش منفی بود. در خصوص نقش گرایش به تفکر انتقادی، در افرادی که در برخورد با مسائل از شیوهی هویت اطلاعاتی استفاده می کنند به طور مستقیم وغیرمستقیم (با واسطهگر بودن تفکر انتقادی) قادر به پیش بینی مولفههای سلامت اجتماعی هستند. در کل نتایج یافتهها مبین آن بود که افرادی با هویتی اطلاعاتی نسبت به افردی که از دو سبک دیگر استفاده می کنند سلامت اجتماعی بیشتری را دارا هستند و افرادی با سبک هویتی سردرگم/اجتنابی به دلیل پایین بودن میزان استفاده از تفکر و ارزیابی اطلاعات، نسبت به دو سبک دیگر از نمره سلامت اجتماعی پایینتری برخوردار بودند. با توجه به این نتایج، پیشنهاد میگردد آموزش تفکر انتقادی با توجه به تنوعات دستاوردهای فرهنگی و علمی، آموزش مهارتها و به کارگیری تفکر انتقادی جزء لاینفک برنامه های آموزشی و تربیتی باشد و بیش از پیش مورد توجه قرار گیرد.
1-1. مقدمه
از مباحث مهم در دورهی نوجوانی شکلگیری هویت[1] است. رسیدن به یک هویت منسجم پیش نیاز رشد بهینه فرد در تمام دوران زندگی است و نرسیدن به چنین هویتی میتواند زمینه ساز آسیبهای روانی – اجتماعی بسیار باشد. هویت زمینه سازِ اساس شخصیت در بزرگسالی را نشان میدهد. در صورتی که پایهی آن قوی باشد یک هویت فردی محکم حاصل میشود در غیر این صورت نتیجه آن چیزی است که اریکسون آن را هویت گم گشته مینامد وی شکل گیری هویت را برای آماده کردن نوجوان به عنوان فردی آماده انجام تکلیف در بزرگسالی، لازم میداند (برک[2]، ترجمهی سید محمدی، 1382). ناکامی در دستیابی به هویت، به عدم صمیمیت یا فاصلهگذاری منجر میشود. فاصله گذاری، به آمادگی برای فاصله گرفتن از مردم و موقعیتهایی که ممکن است هویت فرد را نقض کند، اطلاق میشود. بنابراین حل موفقیتآمیز مباحث هویت نه تنها برای سلامت فرد مهم است بلکه برای روابط نیز دارای اهمیت است (شوارتز[3]، 2001).
محققان بسیاری سعی بر آن داشتهاند تا به بررسی دقیق سازه هویت و پیامد آن بر زندگی فرد بپردازند. از جملهی این محققان اریکسون[4] است. مفهوم هویت برای اولین بار از مکتب روانکاوی و از سوی اریکسون (1965) مطرح شد وی شکلگیری هویت را تکلیف اساسی دوری نوجوانی میداند. اریکسون اولین فردی بود که چارچوبی برای فهم فرایند شکلگیری هویت ارائه داد. اریکسون شکلگیری هویت فردی را نشانهای از سازگاری و تعادل در این دوره یاد میکند. چنان چه هویت نوجوان در طی زمان و تجربیات حاصل از برخورد اجتماعی درست شکل گیرد سلامت روانی نوجوان تضمین میشود (اریکسون، 1968).
مارسیا[5](1966) نیز بر اساس نظریه اریکسون در این رابطه به ارائه پایگاههای هویت با توجه به دو بعد کاوشگری و تعهد در نوجوانان پرداخته است. وی بر اساس نظریه اریکسون، 2 مفهوم اساسی” اکتساب و تعهد ” را برای رشد هویت مطرح میکند و چهار وضعیت هویت را مطرح می کند که عبارتند از:
1- هویت موفق[6] 2- هویت سردرگم[7] 3- هویت دیررس [8]4- هویت زودرس[9].
مارسیا اگرچه مفهوم هویت را وسیع کرد اما محدود و ایستا بودن، انتقادی بود که به وضعیت پایگاههای هویت مطرح شد زیرا زیربنای رشد یا تحول هویت را که که درک و فهم فرایندهای پویای روانی – اجتماعی است محدود میکند. از این رو نظریهپردازان جدید به جای بررسی پیامدهای شکلگیری هویت و پایگاههای هویتی به بررسی فرایندهای زیربنایی شکلگیری هویت پرداختهاند از جمله برزونسکی[10] را میتوان نام برد. برزونسکی (1990) بر اساس فرایندهای شناختی – اجتماعی وضعیتهای هویت مارسیا را در چگونگی شکلگیری، حفظ و تطابق هویت در نوجوانان پرداخت و برای اولین بار از سبک هویت نام برد و سه سبک، 1- سبک اطلاعاتی[11] 2- سبک هنجاری[12] 3- سبک سردرگم/ اجتنابی[13] را معرفی میکند (برزنسکی و فراری[14]، 1996).
نتایج کارکرد این محققان و دیگر پژوهشگران در این زمینه نشان داده است که اگر فرد بر مبنای درستی به هویت برسد هم در زمینههای مختلف فردی چون تحصیل، کار، ازدواج،انتخاب دوست، و. هم در زمینه های اجتماعی از جمله روابط اجتماعی، مواجه با ارزشها وعقاید مختلف، سلامت اجتماعی[15]، و.تاثیر آن انکارناپذیر است زیرا بر اساس هویت است که فرد میداند در هر موقعیتی، چه موضعای بگیرد و چه تصمیمی اتخاذ کند. از طرفی برای رسیدن به یک هویت یافتگی موفق راههای بسیاری ارائه شده است که یکی از موثرترین این راهها برا دستیابی به هویت موفق و تثبیت شده، بهرهگیری از تفکر بویژه گرایش به تفکر انتقادی[16] است.
به طور خلاصه، همان گونه که اشاره شد از جمله عواملی که از شکل گیری هویت تاثیر میپذیرد و در برون دادهای رفتاری فرد، در ارتباط با دیگران مطرح میشود متغیر سلامت اجتماعی است. ازطرفی از عواملی که می تواند شدت این رابطه را تحت تاثیر قرار دهد متغیر گرایش به تفکر انتقادی است. البته میزان این شدت رابطه به نقش این متغیر به عنوان نقش واسطهای یا تعدیلگر متفاوت خواهد بود. به طور کلی هدف اصلی این پژوهش نیز بررسی نقش گرایش به به تفکر انتقادی در ارتباط با سبکهای هویت و سلامت اجتماعی است
***ممکن است هنگام انتقال از فایل اصلی به داخل سایت بعضی متون به هم بریزد یا بعضی نمادها و اشکال درج نشود ولی در فایل دانلودی همه چیز مرتب و کامل و با فرمت ورد موجود است***
متن کامل را می توانید دانلود نمائید
چون فقط تکه هایی از متن پایان نامه در این صفحه درج شده (به طور نمونه)
ولی در فایل دانلودی متن کامل پایان نامه